تو این چند سال از روزی نوشتم که دوباره باهات حرف بزنم..اون روز امروز بود...یکی از بزرگترین آرزو های محال من...که هیچوقت فکر نمیکردم اتفاق بیافته..اما زندگی به من یاد داد همه چیز تغییر میکنه...حالم رو نمیتونم بنویسم گثل یه زندانی که هوای بیرون رو استشمام کرده..خیلی حس غریبیه
|
امتیاز مطلب : 412
|
تعداد امتیازدهندگان : 87
|
مجموع امتیاز : 87